پرواز ابدی (یادنامه خلبان آزاده شهید محمدرضا احمدی)

شناختن و زنده نگهداشتن نام و یاد شهید خلبان آزاده رضا احمدی

خاطره ای ارسالی از جناب تیمسارعلیرضا فرخی از نخستین روزهای جنگ تحمیلی
ساعت ۱:٢٢ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢۱ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: انهدام پایگاه الرشید ، کمان 99 ، خاطرات رضا احمدی ، 8 سال دفاع مقدس

با تشکر از جناب تیمسار علیرضا فرخی در زیر خاطره ای از ایشان در خصوص رضا آورده شده است:

با درود فراوان، از من پرسیده بودید که خاطره ای از شادروان احمدی دارم ؟

بله من خاطرات زیادی از زنده یاد رضا احمدی دارم چون زمانی که من تازه از امریکا برگشته بودم بعد از دوره اموزشی در طهران به همدان منتقل شدم و در انجا در گردان 31 با ایشان همگردانی بودم و من خیلی بعنوان کابین عقب با او پرواز کردم و وقتی هم که برای دوره کابین جلوئی بگردان اموزشی رفتم، ایشان تازه معلم شده بود و به آنجا امده بود و من از راهنمائی هایش خیلی بهره بردم. و اما زمانی که جنگ داشت شروع میشد ایشان از طهران به همدان امد و بیشتر ماها تقریبا هر روز پرواز میکردیم و بعد از پرواز در باره اتفاقاتی که افتاده بود با هم صحبت میکردیم. چیزی که خیلی برای من جالب بود اعتماد بنفسی بود که در کلام شادروان احمدی بود که حقیقتا قابل تحسین بود. من خیلی دوست داشتم وقتی که چند فروندی به ماموریت میروم در دسته پروازی باشم که رضا لیدرش است که اتفاقا روز سوم جنگ یک دسته چهار فروندی مامور زدن تاسیسات پایکاه الرشید در بغداد شد که ایشان لیدر دسته بود ومنهم شماره سه. من از دو جهت خیلی خوشحال بودم که در این پرواز هستم یکی اینکه رضا لیدرش بود و دوم اینکه من خیلی دوست داشتم که غرش فانتوم را بگوش مردم ترسو بغداد برسانم و بار اولی که انجا رفتم بنا بدلائلی که بعدا بان اشاره خواهم کرد نشد اینکار را بکنم. بهر صورت وقتی که به پست فرماندهی رفتیم که بریفینگ انجام شود و شادروان احمدی نقشه را باز کرد من متوجه شدم که درست همان مسیری است که من یکبار آنرا رفته ام. بایشان گفتم من دو روز پیش این مسیر را بطرف همین هدف رفته ام و دو نکته است که باید باطلاع برسانم. اول اینکه بین بغقوبه و بغداد در امتداد رودخانه باتلاق بزرگی هست که پرندگان بیشماری در آن هستند، اگر مثل دفعه قبل من وشماره چهار بفاصله یک مایل پشت شما پرواز کنیم، وقتی که شما از روی سر این پرندهها رد میشوید انها بلند میشوند و یک دیوار جلو ما بوجود میاورند. دفعه قبل این اتفاق افتاد و چون خوشبختانه شماره چهار بعلت نقص فنی نیامده بود من تنها پشت سر یک و دو بودم و نمیخواستم ارتفاعم را زیاد کنم که پرواز لو برود لذا تا انجائی که ممکن بود پایین رفتم بطوری که در بعضی جاها حس میکردم زیر هواپیما نیزارها را لمس میکند با اینحال چند پرنده که از بقیه تنبل تر بودند و کمی دیر تر بلند شده بودند به هواپیما بر خورد کردند و سر تا سر کابین مرا خون پوشاند که دید مرا خیلی محدود کرد. دوم اینکه این نقشه های ما خیلی قدیمی هستند و جدید ترینشان را در سال 1967 تهیه کرده اند بهمین خاطر کانالی را که در لبه شمالی شهر بغداد اینجا میبینید الان بصورت بلوار تقریبا وسط شهر است و شهر خیلی بزرگ تر شده. ایشان هم همانطور که انتظار میرفت استادانه هر دو موضوع را در محاسبات در نظر گرفت و هر چهار فروند بپرواز در امدیم. از پایگاه تا نزدیک مرز طبق عادت همیشگی اش که از خلبانان دیگر شنیده بودم دسته پروازی را در ارتفاع متوسط و با سرعتی متوسط ولی حساب شده پیش میبرد. نزدیک مرز که شدیم ارتفاع را کم و سرعت را زیاد کرد و به اصطلاح چسبید کف زمین بطرف هدف. بدون هیچ مسئله ای از بین پدافندی که در خاک عراق در کنار مرز بود و همه خلبانان همدان از آن اطلاع داشتند گذشتیم ، مسیر بخوبی و بدون هیچ اتفاقی پرواز شد و روی هدف رسیدیم.

هر کدام از ما چهار فروند باید جای بخصوصی از پایگاه را میزدیم و وقتیکه من از کنار اشیانه عظیمی که محل تعمیر هواپیما بود و زنده یاد احمدی انرا زده بود رد میشدم فقط آتش و دود و انفجار بود که از این اشیانه دیده میشد. هدفهای من هم خوشبختانه در یک ردیف و بموازات باند از شرق بغرب بود و بیشتر شهر بغداد هم در غرب الرشید بود. بعد از زدن بمبها دسته گازها را در حالت پس سوز کامل گذاشتم و رفتم روی بغداد. پدافند الرشید چند موشکی بطرف من زده بود که بعلت ارتفاع پایین من قبل از اینکه بمن برسد بساختمانهای شهر خورد و مدتها عراقیها ادعا میکردند که هواپیماهای ایران مناطق مسکونی داخل شهر بغداد را زده اند. من با حد اکثر قدرت و سرعت هواپیما، در روی شهر پیش میرفتم که کابین عقبم ستوان انزمان و تیمسار حالا که حقیقتا قهرمانانه تا اخر جنگ جنگید بهمن سلیمانی بمن گفت یک میگ در ساعت دو دارد بسمت شمال پرواز میکند. من بلافاصله بطرف باصطلاح هدف گردش کردم و خیلی زود انرا دیدم ولی چون روی شهر بغداد را مثل هر شهر بزرگ دیگری یک لایه دود گرفته بود لذا تشخیص نوع هواپیما انهم از بغل مشکل بود و بهمین دلیل هردوتای ما فکر کردیم هواپیمای عراقی است. در اوائل جنگ در هر دسته چهار فروندی که به ماموریت داخل خاک عراق فرستاده میشد یک نفر که معمولا شماره سه بود اضافه بر بقیه یک تیر موشک اسپه رو نیز داشت که اگر دسته پروازی مورد حمله هواپیماهای دشمن قرار گرفت، هواپیمای دارای موشک با انها در گیر شود تا بقیه بستگی به موقعیت یا ادامه بدهند و یا اینکه برگردند، و در ان روز من موشک را داشتم. زمانی که سعی داشتم که خودم را در موقعیت مناسب قرار دهم که کابین عقب یا خودم روی هدف لاک کنیم با در نظر گرفتن اینکه تا انجا ماموریت خیلی خوب انجام شده بود و توانسته بودیم خسارت کلی به الرشید بزنیم من خیلی هیجان زده شده بودم و فکر میکردم با زدن این هواپیما روز همه ما ساخته خواهد شد. وقت زیادی نمانده بود که در موقعیت مناسب برای زدن موشک قرار بگیریم که هواپیمای باصطلاح عراقی یک گردش براست سریع انجام داد و من متوجه شدم هواپیمائی که ما فکر میکردیم عراقی است اف 4 است. من فورا پرسیدم هواپیمائی که در شمال بغداد هستی شماره چندی که صدای نازنین رضا بلند شد که شماره یک، دیکر هیچ صحبتی رد و بدل نشد و هر چهار فروند بطرف خاک خودمان ادامه دادیم. من کمی سرعتم را زیاد کردم که از دیگران جلو بیفتم تا شاید سر راه اگر هدف قابل زدنی با فشنگ بود گیر من بیفتد. جدا برای بیشتر خلبانان مسیر برگشت مخصوصا اگر خوب زده بودیم خیلی لذت بخش بود و همه کارهائی که در وضعیت عادی مجاز نبودیم انجام بدهیم انجام میدادیم و لازم هم نبود بکسی جواب پس بدهیم. بهر صورت من اولین نفری بودم که مرز را قطع کردم و بلافاصله بعد از مرز در داخل خاک خودمان یک ستون نظامی را دیدم که روی ارتفاعات سپر به سپر ایستاده اند. فورا به بقیه موقعیت نیروها را گزارش دادم و اعلام کردم که من میرم برای زدن و شروع کردم به اوج گیری که بتوانم شیرجه کنم، بلافاصله صدای زنده یاد احمدی بلند شد و خیلی محکم وقاطع گفت، کسی کاری نمیکنه و همه مستقیم ادامه بدین. دستور لیدر بدون چون و چرا اجرا شد و بعد از مدتی هر چهار فروند سالم در پایگاه همدان نشستیم. در اطاق چتر همه همدیگر را دیدیم و زنده یاد احمدی از من پرسید چرا روی بغداد حاضر غایب میکردی که من داستان را برایش گفتم و اظهار داشتم که شانس اوردی گردش کردی وگرنه ممکن بود شما را بزنم، مشتی توی سینه من زد و گفت بچه پر رو عراقیها را عرضه نداری بزنی میخوای با خودی جبران کنی. در راه پست فرماندهی من از ایشان پرسیدم چرا اجازه ندادی نیروهای لب مرز را بزنیم و ایشان گفت اولا که ماموریت ما چیز دیگری بود دوم اینکه ما اطلاع کافی نداشتیم که انها خودی هستند یا دشمن و اگر خودی از اب در می امدند و در این اوضاع و احوال ما انها را میزدیم که فاجعه میشد. در ضمن الان در پست فرماندهی از افسر اطلاعات میتوانیم بپرسیم که خودی هستند یا دشمن و اگر دشمن بودند میتوانیم بر گردیم براشان. جلو پست فرماندهی که رسیدیم سروان حسن لقمان نژاد را که همدوره من و هم شهری رضا بود را دیدیم و ایشان هم مثل من خیلی برضا علاقه داشت. با شوق زیادی جلو امد و پرسید کجا بودید، من گفتم حسن هر چه شیشه تو بغداد بود شکستم و حسن گفت بقیه شیشهه هائی که مانده را هم من فردا صبح میشکنم چون فردا منهم ماموریتم در غرب شهر بغداد است و اتفاقا روز بعد لقمان نژاد با ارتفاع خیلی کم از غرب بشرق بغداد پرواز کرده بود و یک خبر نگار خارجی که در هتلی در بغداد بود از بالا بپایین از او فیلم گرفته بود و با تیتر خلبانان ایرانی سریع ترین رانندگان روی زمین در روزنامه اش گزارش کرده بود و گفته بود خلبانان ایرانی هواپیماهای جنگی خود را در ارتفاع اتومبیلها پرواز میدهند. متاسفانه طولی نکشید که استاد عزیز من اسیر شد و هزار بار متاسفانه تر اینکه بعد از اینهمه سالهای با ارزش را در اسارت سپری کردن وبر گشتن بمیهن وخانواده بخاطر بی احتیاطی کسی دیگر جانش را از دست داد. شاد روان احمدی در عین حالی که خیلی شایسته و لایق بود بینهایت بی ادعا و فروتن بود. روحش شاد و خاطره اش گرامی باد. برای من همیشه گرامی بود، هست و خواهد بود. امیدوارم این گفتار مفید قرار بگیرد. موفق و پیروز باشید. ارادتمند علیرضا فرخی


 
عملیات کمان 99(قسمت دوم)
ساعت ٩:۳٦ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢٠ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: کمان 99 ، عملیات سایه البرز ، حماسه جاوید 140 ، دفاع مقدس اول مهر

موج دوم حملات آغاز شد. پایگاه تهران حمله ای دیگر را آغاز نمود که بر اساس آن هشت فروند فانتوم هر کدام به 6 بمب MK82، چهار بمب و موشک های راداری مسلح شدند و به همراه یک فروند فانتوم شناسایی به قصد بمباران پایگاه هوایی الرشید در جنوب بغداد و فرودگاه بین المللی بغداد به پرواز در آمدند.

قبل از ورود به خاک عراق، فانتوم ها به دودسته تقسیم شدند و با کم کردن ارتفاع از مرز گذشتند و وارد خاک عراق شدند. وقتی به بغداد رسیدند، پدافند عراق که دیگر آگاه شده بود، آسمان بغداد را به گلوله گرفته بودند و دودهای ناشی از آن کل آسمان را پوشانده بود.

ولی خلبانان شجاع نیروی هوایی با رشادتی مثال زدنی، به سمت اهداف خود در پایگاه الرشید و فرودگاه بغداد شیرجه رفتند و تمامی بمب های خود را بر روی اهداف ریختند که در نتیجه آن باند فرودگاه، ساختمان های آن و ماشین آلاتی که در آن قرار داشت، تقریبا منهدم شد.

وضعیت دشمن بعد از پایان عملیات

تمامی اهداف از پیش تعیین شده در خاک عراق در هم کوبیده شد و هیچ منطقه عملیاتی از قلم نیفتاد در این عملیات:

پایگاه های هوایی الرشید بغداد، کوت در استان العماره، موصل در استان نینوا، ناصریه در استان ذیقار، شعیبه در استان بصره، پایگاه هوایی کرکوک در استان کرکوک، پایگاه های هوایی حبانیه شامل دو پایگاه تموز و هضبه در غرب بغداد، پایگاه هوایی ام القصر، فرودگاه بین المللی بغداد و فرودگاه المثنی، توسط بمب افکن های ایرانی بمباران شد.

هر دو باند پروازی پایگاه کرکوک، پالایشگاه های نفت کرکوک و بصره، فرودگاه حبانیه شمالی، فرودگاه المثنی، پل های ارتباطی تنومه و بصره و چاه های نفت باباگرگر و مخازن نفت موصل و تاسیسات گازی کرکوک، تنها قسمتی از خسارت های وارد به عراق بود.

با انجام این عملیات، نیروی هوایی عراق بیش از 55 درصد از توان خود را از دست داد و تا مدت ها پایگاه های هوایی آنان قادر به استفاده از تمام یا بخشی از توان خود نبودند. پایگاه هوایی الرشید به عنوان یکی از مهم ترین پایگاه های هوایی عراق، تا 69 روز نتوانست عملیاتی شود که این خود شدت حملات خلبانان تیز پرواز نیروی هوایی را نشان می داد و از سویی تمام برآوردهای دشمن را درباره این نیرو برهم زده بود.

زیرا اطلاعات آنان حکایت از زمینگیر بودن نیروی هوایی ایران داشت و براستی خلبانان شجاع ما نه تنها تمامی معادلات عراق را برهم ریخته بودند، بلکه به کشورهای دوست و هم پیمان عراق شامل کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، فرانسه، آلمان و از همه مهم تر آمریکا، پاسخی قاطع داده بودند و آنان تازه فهمیده بودند که محاسبات شان چندان دقیق هم نبوده است.

پایگاه های هوایی شرکت کننده و اهداف هر کدام:

  • 48 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن F5E از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدند و پایگاه هوایی موصل را در هم کوبیدند
  • 40 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن F5E از پایگاه هوایی دزفول به پرواز درآمدند و پایگاه هوایی ناصریه را در هم کوبیدند
  • 16 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن فانتوم از پایگاه همدان به پرواز درآمدند و پایگاه هوایی کوت را در هم کوبیدند
  • 12 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن فانتوم از پایگاه بوشهر به پرواز در آمدند و پایگاه هوایی شعیبه را در هم کوبیدند
  • 12 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن فانتوم از پایگاه مهراباد تهران به پرواز درآمدند و پایگاه هوایی الرشید در نزدیکی بغداد را بمباران کردند
  • هواپیمای جنگنده بمب افکن فانتوم از پایگاه بوشهر به پرواز در آمدند و فرودگاه بغداد و پایگاه شمالی حبانیه را در غرب بغداد در هم کوبیدند.

برای این عملیات جمعا 380 نفر از کارکنان نیروی هوایی با 200 فروند جنگنده بمب افکن به پرواز در آمدند که 140 هواپیما از مرز عبور کرد.

در این روز، تیزپروازان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با 300 پرواز عملیاتی، علاوه بر این که این حرکت را در کارنامه خود ثبت کردند، باعث شدند ارتش عراق در بکارگیری نیروهایش دچار مشکل شود و با از دست دادن آزادی عمل، نیروی زمینی خود را بدون پشتیبانی هوایی در صحنه نبرد در مناطق اشغالی ایران، به حال خود رها کند و عراق به این باور برسد که خوزستان از خاک ایران جدا شدنی نیست.

 در زیر لینک گزارش تصویری بخشی از پرواز ۱۴۰ جنگنده ایرانی(کمان99) قابل رویت است:

http://www.aparat.com/v/qKiv7


 
شروع جنگ ، ماموریت همدان و شرکت در کمان 99 (قسمت اول)
ساعت ٩:٠٥ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢٠ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: کمان 99(عملیات سایه البرز) ، حماسه جاوید 140 ، خلبان رضا احمدی ، هفته دفاع مقدس

 چند روز قبل از شروع جنگ رضا ماموریت یافت خود را به پایگاه سوم شکاری همدان معرفی نماید .وبا شروع جنگ تحمیلی همه روزه پروازهای زیادی از این پایگاه انجام می شد که ایشان بعنوان یکی از خلبانان باتجربه در برنامه پروازی روزانه قرار داشت و به گفته تیمسار براتپور معاون عملیاتی وقت پایگاه همدان، رضا روزی دو عملیات انجام میداد و مانندسایر خلبانان برای پرواز لحظه شماری می کرد.

اولین روز مهرماه سال 1359 بود رضا برای شرکت در عملیات کمان 99 آماده میشود . در این روز بعنوان خلبان کابین جلو بصورت گروه های چهار فروندی به پرواز در می آیند این اولین تجربه جنگی او بود و باید آنرا به بهترین نحو انجام می داد .

در زیر خلاصه ای از این عملیات که به عنوان بزرگترین عملیات نیروی هوایی ایران  و بر گرفته از سایت نیرو هوایی و ویکی پدیا است بیان میشود:

عملیات سایه البرز (کمان ۹۹) اولین عملیات هوایی بود که توسط نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از حمله عراق به ایران انجام گرفت. این عملیات در تاریخ ۱ مهر ۱۳۵۹ انجام شد. در این عملیات ۱۴۰ هواپیمای ایرانی شرکت داشتند که خلبانان ایرانی اهداف نظامی ارتش عراق فرودگاه‌ها و آشیانه‌های نظامی ارتش عراق در مناطق کرکوک، موصل، الرشید، حبانیه، ناصریه، شعیبیه، کوت و المثنی را مورد هدف قرار دادند.

کمان ۹۹  بزرگ‌ترین عملیات تاریخ نیروی هوایی ایران و عملیاتی موفق بود و باعث برتری هوایی ارتش ایران در ماه‌های آغازین جنگ شد.

پرسنل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی (معاونت‌های عملیات پایگاه‌ها) با دستور فرمانده نیروی هوایی سرتیپ جواد فکوری شبانه مشغول برنامه‌ریزی برای اجرای طرح عملیاتی البرز شدند . طرح عملیات در واپسین دقایق شامگاه ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آماده شد.

اهداف این عملیات پایگاه‌های هوایی، مخازن سوخت و مهمات، پالایشگاه‌ها، آشیانه هواپیماها، پناهگاه‌های تعمیرات و نگهداری هواپیما، باندهای پروازی، رادارهای هدایت کننده هواپیماهای جنگی، برج‌های مراقبت و مراکز مخابراتی عراق بودند.

ترتیب عملیات چنین بود که در ساعت مقرر تانکرهای سوخت‌رسان در محل ملاقات حضور داشته باشند و ابتدا فانتوم‌های پایگاه همدان به پرواز درآیند و بدون سوختگیری هوایی به اهداف خود حمله کنند. دو دقیقه بعد از آن‌ها، فانتوم‌های پایگاه تهران به پرواز درآیند و با سوخت‌گیری هوایی، به اهداف خود حمله کنند. دو دقیقه بعد فانتوم‌های پایگاه بوشهر به پرواز درآیند و آن‌ها نیز با سوخت‌گیری هوایی به اهداف خود حمله کنند. در همین زمان هم اف-۵های پایگاه‌های تبریز و دزفول به پرواز در آمده و اهداف خود را بمباران کنند و در این زمان اف-۱۴ها از پایگاه‌های مربوطه به پرواز در آیند و کار پشتیبانی عملیاتی را از پشت مرزها به عهده بگیرند.

قرار شد نام عملیات «کمان ۹۹» باشد که نمادی از فرستادن آتش خشم ملت ایران به سوی متجاوز بود به این معنی که تیری در چله کمان گذاشته می‌شود و تا دور دست‌ترین نقاط عراق رها می‌شود، تا یادآور آرش کمانگیر باشد. عدد ۹۹ نیز از شمار صفحات طرح عملیاتی البرز گرفته شده بود.

برای اجرای این طرح، خلبانان در هر پایگاه به فرماندهی فراخوانده شدند و تا صبح بر روی برنامه پروازی، نوع ماموریت و مشخص نمودن اهدافی که باید هدف قرار بگیرد، کار کردند.

رضا نیز در آن روز از پایگاه همدان به همراه سایر خلبانان پرواز کرد و نقش مهمی در انهدام اهداف مذکور ازجمله انهدام  تاسیسات پایگاه الرشید داشت .(ادامه دارد).


 
اولین روز جنگ تحمیلی
ساعت ۳:٥۱ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢٠ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: اولین روز جنگ تحمیلی ، هواپیماهای جنگی ، خلبانان ایرانی ، هفته دفاع مقدس


 در روز31 شهریورماه 59 ،عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد در ساعت 13:45 دقیقه با 6 فروند میگ 23 به فرودگاه اهواز، ساعت 14:15 دقیقه با سه فروند میگ 23 به فرودگاه تهران، ساعت 14:45 دقیقه با 4 فروند میگ 21 به فرودگاه همدان و سه فروند میگ به فرودگاه سنندج، هشت فروند میگ به فرودگاه تبریز و با چند فروند هم به شهرهای بوشهر، کرمانشاه و اسلام آباد حمله کرد ولی این پایان کار نبود. در هنگام حمله به فرودگاه مهرآباد تهران با اعلام اسکرامبل، دو فروند فانتوم این پایگاه اقدام به رهگیری میگ ها می کنند.
در جریان این حمله جمعا 5 فروند از هواپیماهای عراق ساقط شد که سه فروند آن توسط پدافند فرودگاه همدان، یک فروند توسط خلبانان فرودگاه تبریز و یک فروند هم در غرب تهران بود از این مجموع یکی از خلبانان اقدام به خروج اضطراری از هواپیما می کند که به اسارت در می آید و مشخص می شود که این شخص یک مصری می باشد.
در پی این تحرکات نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران بلافاصله تا بعداز ظهر دو حمله موفق به عراق انجام می دهد.

رادیو بغداد در اخبار خود اعلام می‌کند که اکثر پایگاه‌ها و باندهای پرواز هوایی ایران را بمباران کرده است و طی پیامی از خلبان‌های ایرانی درخواست می‌کند خود را به عراق رسانده و پناهنده شوند.

همین رادیو طی تحلیلی اظهار می‌دارد که پس از کودتای نوژه، تعداد زیادی از خلبان‌های ایرانی از نیروی هوایی اخراج شده‌اند و همچنین به دلیل خروج مستشاران خارجی کسی قادر نیست هواپیماهای جنگی ایران را در حالت عملیّات نگه‌داشته و آنها را به‌ کارگیرد و باز در تکمیل این جنگ روانی اعلام می‌کند که به خاطر آتش‌سوزی پالایشگاه آبادان، دیگر سوختی وجود ندارد.

در ظاهر و بنا به محاسبات افسران عراقی و مستشاران خارجی همه چیز بیانگر آن است که از سوی نیروی هوایی ایران هیچ خطری متوجه عراق نیست. با تجاوز رسمی عراق، همه منتظرند که کدام نیرو اولین پاسخ این تجاوز را خواهد داد.

به نقل از همشهری آنلاین


 
آغاز جنگ تحمیلی و نوشتن وصیت نامه
ساعت ٩:٢٤ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٧ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: خلبان شرکت کننده در کمان 99 ، آغاز جنگ تحمیلی ، وصیت نامه رضااحمدی ، هفته دفاع مقدس دفاع مقدس

یک سال پس از وقوع انقلاب اسلامی و بعد از آن تا مدتی پروازهای هواپیماهای جنگی لغو شده بود ورضا  و دیگر خلبانان برای حفظ آمادگی هراز چندگاهی پروازهایی را انجام می دادند .چندی بعد با وقوع کودتای نوژه اوضاع بسیار سخت شد و کارها سروسامان لازم را نداشت و تازه سازماندهی مجدد نیروی هوایی در حال شکل گیری بود که در بعدازظهر 31 شهریور سال 1359 عراق به ایران حمله کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد .چند روز قبل از شروع جنگ رضا برای انجام ماموریت از تهران به همدان رفت و تقریبا روزی چند پرواز انجام میداد.از آنجاییکه سرنوشت ادامه و پایان جنگ مشخص نبود در یکی از روزها رضا قبل از انجام عملیات خیلی با عجله وسریع وصیت نامه خود را در سررسیدش یادداشت میکند.

در زیر متن بخشی ازوصیت نامه ایشان که درشهریورماه سال 59 نوشته شده آمده است:

 


بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

هم اکنون که این وصیت را می نویسم بسیار خوشحالم و فکر میکنم که راهی که انتخاب کرده ام بهترین راه است و در کمال آگاهی است زیرا هم اکنون در حال تبسم هستم .

برایتان بگویم که چندسال پیش جمله ای از امام خمینی خوانده بودم که به نظامیان بود که گفته بودند" از نظامیان میخواهم که فنون نظامی را با دقت فرا گیرند وچون موسی (ع) در دامن فرعون بزرگ شوند " و من در آن لحظه بسیار خوشحال شدم که تاکنون آنچه در فن خلبانی فرا گرفته ام و آنچه را به شاگردانم یاد داده ام شاید روزی در راه خدا یکار گرفته شود.

اکنون که مشغول نوشتن هستم در نظرم چنین آمد "الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل ا... والذین یقاتلون .....

راه من برای رضای خداست اما راه آن خلبان مقابلم راه صدام حسین است(طاغوت) شاید بخود آید. و به ملت برادر عراق بگوییدشاید این کارزار به خواست خداوند وهمت برادران عراقی به سقوط صدام و استقرار حکومت اسلامی درآن سرزمین گردد.چنانچه در آن سرزمین اسیر شوم سر در برابر طاغوتیان برای زنده ماندن خم نخواهم کرد.اما به ملت عراق بگویید شرکتم در این جهاد فقط برای سرنگونی کفر صدام حسین است که مستمسک آمریکا قرارگرفته است ورو در روی ملت مسلمان ایران ایستاده است زیرا پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی تنها آرزویم سفر به عراق و زیارت مرقد مولای متقیان علی (ع)و حسین بن علی (ع) بود اما چه سود که دریافتم که هم آن ملعون وهم صدام منفور هر دو بازیچه دست ابرقدرتها بودند چه در سال 52 در تمام طول سال هر دو طرف بازیچه دست آنها بودیم و یکباره با یک دست دادن صدام و شاه خائن همه چیز تمام شد این فقط به دستور ارباب هر دوی آنها بود.

حال سفارشات خود را می نمایم:

پس از شهادت به یگانگی خداوند عادل وشهادت به رسالت خاتم النبیین محمد(ص) و اعتقاد به روز جزا و شهادت به ولایت علی (ع) و 11 فرزندش امید عفو از خداوند یکتا و شفاعت ائمه طاهرین را دارم.از پدر ومادرم و دوستانم طلب بخشش دارم....

در پایان آرزوی دیدار امام را دارم چنانچه خدا فرصت دهد حتی برای یک لحظه

وقت پاکنویس ندارم به همین بدخطی حفظ گردد.

محمدرضا احمدی


 
شرکت در نماز جمعه تهران به امامت آیت ا... طالقانی
ساعت ۳:٥۸ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٥ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: شهید محمد رضا احمدی ، نماز جمعه تهران ، خلبان رضا احمدی

از راست به چپ به ترتیب: ابراهیم احمدی(عمو)،غلامرضا احمدی(پدر)و رضا احمدی


 
خاطرات پروازی (1)
ساعت ٩:٥٤ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٤ آبان ۱۳٩۳  کلمات کلیدی: شهید محمد رضا احمدی ، استاد پرواز ، رضا احمدی ، عباس تودرباری

خاطره ای از جناب تیمسار عباس تودرباری در خصوص آشنایی با رضا احمدی:

باید عرض کنم رضای عزیز از بنده خیلی ارشدتر بودند و من افتخار شاگردی ایشان را داشتم و آشنایی من با ایشان از سال 54 که برای طی دوره آموزش خلبانی در کابین جلوی اف -4 به تهران گردان آموزشی آمدم، اولین باب آشنایی ما بود. ایشان در شروع، استاد کلاس های آموزش تاکتیک و آشنایی با کابین جلو بودند و من بعد از اینکه مراحل اولیه پرواز در کابین جلو را گذراندم با ایشان پرواز کردم و از ماندگار ترین خاطرات من این بود که وقتی رفتیم پرواز و در منطقه سیاه کوه کویر قم در ارتفاع 30000 پایی رسیدیم ایشان بمن گفت تا حالا تمرین از کنترل خارج کردن هواپیما را انجام داده ای من گفتم نه این مانور جزء مانور های ممنوعه است و نمیتوانیم انجام بدهیم ایشان گفت دوست داری ببینی چی میشود و من از روی کنجکاوی گفتم اره و ایشان بمن یاد داد که چکار کنم  وقتی هواپیمای ما از کنترل خارج شد در ظرف چند ثانیه دیدم ارتفاع ما نزدیک شد به 10.000 پا و هنوز هم کنترل نداریم که  با کمک ایشان وقتی هواپیما را بحالت نرمال در آوردیم با زمین فاصله چندانی نداشتیم . این تمرین را هیچ کسی ار خلبانان نکرده و نمیکند چون خطرناک است . وقتی که برگشتیم و در گردان پروازی معلم  اصلی من  روان شاد فاتح چهر از من پرسید من نتوانستم دروغ بگویم وجریان را تعریف کردم و ایشان به رضا گفت شاگرد منو بردی ترسوندی و او با آن خنده ملیح هیشگی گفت خواستم همه چیز را تمرین کرده باشد ... این شروع یک دوستی جاودانه ای شد که من همیشه در خاطره ام ایشان را دارم و بعنوان معلم پروازی خودم یادش را گرامی میدارم  .  دلم خیلی برایش تنگ شده  کاش بود  ولی خوب قسمت هر چه باشد همان است.