روایت مسکوت 57 خلبان و افسر مفقودالاثر ارتش(بخش 2) |
ساعت ۱٠:٤۱ ق.ظ روز یکشنبه ۱٦ فروردین ۱۳٩٤ کلمات کلیدی: باشگاه خبرنگاران ، روایت مسکوت 57خلبان ، زندان ابوغریب ، خلبان محمد رضا احمدی |
ادامه از قسمت قبل: امیر خلبان عبدالمجید فنودی درباره زندان ابوغریب میگوید: «زندان ابوغریب همان زندانی است که خود عراقیها بعد از این که آمریکاییها به آن ها حمله کردند فقط یک سال دوام آوردند بعد از یک سال دنیا علیه آمریکا و شرایط غیرانسانی آنجا اعتراض کرد. یعنی وضع به گونهای بود که عراقیها هم طاقت نیاوردند اما خودشان سه سال همان رفتار و بدتر از آن را با ما داشتند. واقعیت مطلب این است که اگر من تا فردا صبح هم از زندان ابوغریب برای شما بگویم امکان ندارد شما یک مقدارش را بتوانید درک کنید. فقط زمانی می توانید درک کنید که از نزدیک بروید زندان ابوغریب را ببینید تحت همان شرایط تا متوجه شوید ابوغریب یعنی چه!؟ ما شرایط و وضعیت خاصی در آنجا داشتیم و سعی کردیم تا حد ممکن شرایط خودمان را بر دشمن تحمیل کنیم و نگذاریم روحیه مان را بشکنند». امیر خلبان جمشید اوشال از همراهان عبدالمجید فنودی درباره زندان ابوغریب در زمان رژیم بعث میگوید: «زندانیان امنیتی در این زندان نگهداری میشدند؛ خانوادههایی چون حکیم، صدر و ... نیز در این زندان بودند». امیر اوشال درباره این زندانهای انفرادی عراق میگوید: «ما 19 نفر از این 57 نفر به مدت یک سال و نیم آفتاب ندیدیم. پس از آنکه بعد از این یک سال و نیم اجازه حضورمان در یک حیاط کوچک آفتابگیر داده شد، طاقت تحمل آفتاب را نداشتیم. حالت تهوع و بیهوشی به بچهها دست داد. رنگها پریده و قیافهها تغییر کرده بود؛ پس از حدود 10 دقیقه تحمل نور آفتاب را نداشتیم دوباره به همان سلولها بازگشتیم». امیر میرمحمدی در روایتی از آن روزها میگوید: «بارها در شرایط سخت برای مظلومیت اسرای کربلا گریه کردیم، نه برای حال و روز خودمان. دستبندها در ورم دستها گم و بدن عفونی شده بود. به ظاهر روزگار سختی بود. دو ماهی گذشت. شبی دشمن اعلام کرد که قصد تعویض زندان را دارد. برای همین قصد باز کردن دستبندهای زنگزده را داشتند اما دستبند با کلید باز نشد؛ زیرا بر اثر چرک و خون زنگزده بود. ارّه آوردند و دستبند را بریدند. لحظه بریدن ارّه بخشی از مچ دستم را هم بریدند. از آن همه زخم دستبند در طول دو ماه دردی احساس نکردم ولی درد بریدن دست به وسیله ارّه را احساس کردم؛ چرا که آنها برای خدا بود و این یکی برای راحتی خودم! تلاوت آیات کریمه «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»در لحظههای سخت آرامشبخش بود. این آیات که گاه در نماز صدها بار تکرار میشد، امنیت را در لابهلای همهی سختیها برای ما به بار میآورد.» سرهنگ ابراهیم باباجانی از دیگر خلبانان دربند رژیم صدام و از همراهان جمشید اوشال و عبدالمجید فنودی درباره شکنجههایی که در آن سالها تحمل کردهاند میگوید: «در کنار شکنجههای جسمی، بیشتر شکنجهها روحی بود؛ برای مثال مدتی را که در سلول انفرادی بودیم یک هواکش داشت که از آن هواکش به صورت مداوم صداهای مختلف از جمله صدای شکنجه، فریاد، موسیقی، قرآن، اذان و... با هم ترکیب شده و پخش میشد». امیر فنودی درباره این بهاصطلاح هواکشها میگوید: «ما اول فکر میکردیم دیوانه شدهایم که این صداها را میشنویم؛ اما بعد از آنکه از سلول انفرادی بیرون آمدیم و با بقیه دوستان صحبت کردیم متوجه شدیم همه این صدا را شنیدهاند». سردار میرمحمدی در بیان خاطراتش اشاره میکند: «یک شب در حدود ساعت 10 ، اعلام کردند به اعدام محکوم شدهایم و گفتند که اول سحر حکم را اجرا خواهند کرد. آن شب، بهترین شب زندگیمان بود. به راز و نیاز با خدا پرداختیم و بسیار خوشحال بودیم. قرآن خواندیم، العفو گفتیم، شب قشنگی بود. با دعا و نیایش به استقبال سحر رفتیم تا اینکه صدای آوای بلبلان درختان خرما مرا به خود آورد و معلوم شد که نزدیک طلوع آفتاب است و دشمن مثل بقیه قولهایش دروغ گفته است! حکم اعدام اجرا نشد؛ من ماندم و حسرت شهادت». این آزاده ادامه میدهد: «سیوشش ساعت از هیچ کس خبری نشد. بعد از آن شکنجهگرهای دشمن آمدند و اعلام کردند که به حبس ابد همراه با شکنجه محکوم شدهایم. آه از نهادمان برآمد. نه به خاطر سختیهای شکنجه، بلکه به علت عدم ثبتنام در لیست شهدا. راضی به رضای خدا بودیم و تسلیم قضای او. با تلاوت آیهی مبارکه »فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» به ذکر خدا مشغول شدیم. روزها و شبهای سختی را گذراندیم اما نه تلخ بلکه شیرین به حلاوت عسل». «این 57 نفر» دو سال پس از پایان 8 سال جنگ تحمیلی، همچنان دربند رژیم بعث عراق بودند و پس از آنکه صدام در 24 مرداد 1369 اعلام کرد قصد تبادل اسرا را دارد و دو روز دیگر اسرای ایرانی را آزاد میکند، این گروه 57 نفری به دلیل مفقودالاثر بودن جزو آخرین گروه از رزمندگان ایرانی در چنگال رژیم بعث عراق در 24 شهریور 1369 به خاک جمهوری اسلامی ایران بازگشتند. "به نقل ازسایت باشگاه خبرنگاران" |
|
روایت مسکوت 57 خلبان و افسر مفقودالاثر ارتش (بخش 1) |
ساعت ۱٠:۳٢ ق.ظ روز یکشنبه ۱٦ فروردین ۱۳٩٤ کلمات کلیدی: باشگاه خبرنگاران ، روایت مسکوت 57خلبان ، زندان ابوغریب ، خلبان محمد رضا احمدی |
نظر به اینکه رضای عزیز و سایر عزیزان آزاده ای که نامی از ایشان در این پست آورده نشده از جمله این 57 خلبان و افسر آزاده ای بودند که دوران سخت اسارت را با یکدیگر سپری نموده اند، اینجانب با کسب اجازه از کلیه امیران آزاده ای که دوران سخت و طاقت فرسای 10 ساله را با ایشان گذرانده اند و خاطرات مشترکی با هم دارند. ، پس از تحقیق در سایتهای مختلف و رویت خاطرات هم سلولی هایش مواردی را در این سایت درج خواهم نمود و سعی بر آن است که تا حد امکان با ذکر نام و منبع بیان شود.این عزیزان بقدری گمنام هستند که به نظر میرسد جمع آوری کلیه صحبتها و خاطرات پراکنده از زبان ایشان در سایتهای ذیربط ،به منظور شناختن و معرفی این افسران گمنام به جامعه، وظیفه تک تک ما ایرانیان باشد.باید به فکر نسل امروز و فرداها بود و با انتقال درست و دایمی ارزشها، نگذاریم این قشر مظلوم، پیش از این مظلوم واقع شوند. در ادامه خواهید خواند: روایت مسکوت 57 خلبان و افسر مفقودالاثر ارتش جمهوری اسلامی ایران در زندانهای امنیتی عراق اسارت را ادامه جنگ پنداشتیم و مبارزه را ادامه دادیم و به همین دلیل 3586 روز معادل 117 ماه در زندانهای ابوغریب و الرشید عراق به صورت مخفی و بیهیچ رابطهای با صلیب سرخ جهانی و ایران و بدون هیچ اطلاعی ازخانواده و زن و فرزند نگهداری شدیم. «8 سال دفاع مقدس مردم ایران» پر است از خاطرات، درسها، عبرتها و داستانهایی که از آنها در کتابها، نشریات و سایر رسانهها نقل شده است؛ اما بنظر میرسد هنوز بخش عمدهای از روایتهای سالهای ایستادگی و دفاع در سینهها پنهان مانده است... روایت «57 نفر» از رزمندگان دفاع مقدس که 10 سال نه در اردوگاه اسرا، بلکه در مخوفترین زندانهای عراق بدون نظارت صلیب سرخ جهانی به صورت مفقودالاثر دربند بودهاند، از جمله ناگفتههای دفاع مقدس است که تاکنون در هیچ کتاب، فیلم، نشریه یا مستندی از آن روایت نشدهاست؛ روایتی که نقل آن پر است از نکات درسآموز و عبرتدهنده از مردانی که 10 سال از بهترین سالهای عمر پربرکتشان را در راه اعتلای اسلام و انقلاب عزیز خالصانه و عاشقانه دادند و تحت سختترین شکنجههای بعثیون پای انقلاب ایستادند و هرگز از ایمان و آرمانشان دست برنداشتند. برای روایت داستان «این 57 نفر» ضروری است که یادآوری شود در آغازین روزهای جنگ تحمیلی، پیش از آنکه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مردمی، آمادگی لازم برای حضور در جبهههای جنگ را پیدا کنند، این نیروهای "ارتش جمهوری اسلامی ایران" بودند که به دلیل آمادگی و تخصصی که داشتند به عنوان اولین گروهها خود را به سنگرهای زمینی و هوایی دفاع مقدس رساندند. "این 57 نفر" نیز که در همان روزهای ابتدایی جنگ پس از انجام عملیاتهای مقتدرانه، به اسارت دشمن (به صورت مفقودالاثر) درآمدند، 25 نفر از خلبان ارتش جمهوریاسلامی و بقیه از نیروی زمینی و دریایی ارتش و تعدادی از نیروهای ژاندارمری و شهربانی سابق بودند. امیر خلبان عبدالمجید فنودی، امیر خلبان جمشید اوشال، امیر سرتیپ میرمحمدی، سرهنگ خلبان ابراهیم باباجانی، خلبان فرشید اسکندری، خلبان احمد سهیلی، خلبان شروین، مرحوم خلبان حسین مصری و تیمسار انصاری از جمله این 57 نفر هستند که در زندانهای امنیتی بغداد از جمله ابوغریب و الرشید 10 سال مفقودالاثر بودهاند؛ البته در سالهای پس از آزادی نیز روایت ایثارگری آنها در خاکریزهای آن سوی مرز همچنان مفقودالاثر است. در ادامه قسمتهای کوتاهی و به عبارت بهتر "کمتر از قطرهای از اقیانوس 10 سال استقامت و جوانمردی بعضی از این 57 نفر" در زندانهای امنیتی عراق را میخوانید: امیر سرتیپ بازنشسته سیداسدالله میرمحمدی درباره نحوه اسارت میگوید: «من به همراه 56 نفر از افسران خلبان، هوانیروز و پشتیبانی رزمی نیروهای مسلح ارتش و ژاندارمری در اوائل جنگ تحمیلی به فرمان امام لبیک گفتیم و توفیق حضور در رده جلویی منطقه نبرد را پیدا کردیم و اکثرمان به شدت مجروح و تقدیرمان اسارت شد. اسارت را ادامه جنگ پنداشتیم و مبارزه را ادامه دادیم و به همین دلیل 3586 روز معادل 117 ماه در زندانهای ابوغریب و الرشید عراق به صورت مخفی و بیهیچ رابطهای با صلیب سرخ جهانی و ایران و بدون هیچ اطلاعی از خانواده و زن و فرزند نگهداری شدیم.» این درحالیست که بر اساس کنوانسیون ژنو، دستگیری، نگهداری و آزادی اسرای جنگی، دارای حقوق و مقررات است، اما این کنوانسیون برای رژیم تجاوزگر عراق که بدون هیچ دلیلی خاک ایران را مورد تجاوز قرار داه بود، نمیتوانست بازدارنده باشد. بنابراین گرچه براساس مادۀ 97 فصل سوم این کنوانسیون «اسیران جنگی را در هیچ موردی نباید برای اجرای مجازاتهای انتظامی به مؤسسات تأدیبی (زندان ـ توقیفگاه نظامی ـ زندان محکومیت اعمال شاقه و غیره) انتقال داد بلکه باید در اردوگاه نگهداری شوند»، اما رژیم بعث عراق به مدت 10 سال 57 نفر از نیروهای متخصص و افسران ارتش را به صورت مفقودالاثر در زندانهای امنیتی عراق تحت سختترین شکنجههای روحی و جسمی دربند کرده بود. ادامه دارد.... "به نقل ازسایت باشگاه خبرنگاران" |
|
مشخصات نویسنده |
درباره : محمدرضا احمدی.....معلم خلبان بزرگ گردان آموزشی اف4 و قهرمان فراموش نشدنی پروازهای برون مرزی....نقش وی در زندگی اسرای مفقودالاثر نقشی بسیار موثر و فراموش ناشدنی است....یادش گرامی... پروفایل مدیر : محمدرضا احمدی |
آرشیو وبلاگ |
مطالب اخیر |
موضوعات وبلاگ |