پرواز ابدی (یادنامه خلبان آزاده شهید محمدرضا احمدی)

شناختن و زنده نگهداشتن نام و یاد شهید خلبان آزاده رضا احمدی

خاطره بیان شده از زبان تیمسار قادری
ساعت ۱٢:٤٦ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٢٩ آذر ۱۳٩٤  کلمات کلیدی: زندان ابوغریب ، نماز جماعت ، خلبانان جانباز آزاده ، خلبان محمد رضا احمدی

خاطره بیان شده از زبان تیمسار قادری(از همرزمان رضا که ایشان هم به مدت 10 سال در زندانهای بعثی عراق اسیر بودند که سال اول اسارت را با رضا سپری نموده اند):

اوایل اسارت در زندان ابو غریب وقتی همه خلبانهای اسیر، همدیگر را دیدیم حال و هوای خاصی بر جو زندان حاکم شد کسی از درد و رنج اسارت صحبتی به‌میان نمیاورد. موقع نماز شد و همه به امامت رضای عزیز در صف ایستادیم من شدیداً ناراحتی و درد داشتم (به دلیل شکستگی اعضای بدن و گچ گیری )ولی به شکرانه جمع صمیمی خلبانان و البته دوستان دیگر کنار رضای عزیز با حد اکثر یک وجب فاصله قرار داشتم ،ایشان بعد از قرائت سوره حمد سوره جمعه را شروع کرد که اکثراً نمیدانستیم اسم سوره چیست وچند آیه دارد و ایشان هم با صبر و تومنینه خاصی پیش میرفت تا ان زمان من نمیدانستم که میشود غیر از سوره های کوچک‌ هر سوره ای را قرائت کرد و بسیار طول کشید ومن هم هی وول‌میخوردم و قادر به ایستادن نبودم  تا پایان نماز تحمل‌کردم رویم نمیشد چیزی هم‌بگم‌دیدم حسن (جناب تیمسارلقمانی نژاد ، از همرزمان و دوست صمیمی رضا که ایشان هم به مدت 10 سال در زندانهای بعثی عراق اسیر بودن که سال اول اسارت را با رضا سپری نموده اند ) اومد پیش رضا گفت جان هر که دوست داری دفعه دیگه از سوره های کوچک استفاده کن اخه حسن هم پاش شکسته بود وهمون مشگل‌منو داشت ، رضا هم با خنده های ریز و چهره ای بشاش تو روی‌ حسن ایستادو گفت همینه باید صبر داشته باشی ، منم خودمو قاطی کردم گفتم منم همین خواهشو داشتم یهو گفت اخه کرد علی تو خودتو خسته کردی با این نمازت از بس حرکات اضافی دست انجام دادی افکار منو بهم میریختی اول این حرکاتو کات کن بعدش هم نیازی نیست شما سر پا باشید و شروع کرد به اولین آموزشهای صحیح نماز خواندن به ما ،یادش همیشه در قلبم گرامیست.