پرواز ابدی (یادنامه خلبان آزاده شهید محمدرضا احمدی)

شناختن و زنده نگهداشتن نام و یاد شهید خلبان آزاده رضا احمدی

ادامه خاطرات زندان ابوغریب...(7)
ساعت ۸:٠٠ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۱٠ خرداد ۱۳٩٥  کلمات کلیدی: خلبان محمد رضا احمدی ، سرهنگ یزدی پناه ، زندان ابوغریب ، شکنجه

ادامه از قبل ... زندان مجاور ما که آنهم مخفیگاه بود؛همه زندانیان بیشتر اوقات لخت مادرزاد بودند وآنقدر آنها راباکایل میزدند که بدنهایشان مثل این بود که پوستش راکنده اند وسرتاپاکبود شده بود.آنهاازبچه های 7،8ساله بودندتا پیرمردهای80،90ساله.یکسره آنهارامیزدند وحداقل شبی دو تا ازآنهارا زیر شکنجه بشهادت میرساندند.آنهامحکوم به اعدام بودند بااعمال شاقه.میتوانم قسم یاد کنم درتمام مدتی که ما بالا بودیم،هرتعداد زندانی وارد آنجا میشد بهمان اندازه جسد خارج میگردید وحتی یکنفر راندیدیم که زنده از آنجا خارج شود.اکثر شکنجه گرها« تاکسی» داشتند وبصورت شیفتی برای شکنجه میآمدند ومیرفتند.هرچند وقت یکبار برای استحمام آنهارامی آوردند پایین سرویس پله ها،وبعکس زمانی که لخت بودند بالباس ،بصورت فشرده در فضایی که کمتر از4متر مربع مینشاندند.ازقبل یک تانکر آب میآمد پشت فنس وراننده اش میرفت.درتمام مدت منطقه را قرق میکردند.یکی ازشکنجه گرها سرشلنگ رامیداد بدست یکی از زندانیان وخودش شیر آب تانکر راتا آخر بازمیکرد آب رابافشارروی آنها میگرفت.بعد آب رامی بست ویک قوطی تاید روی آنها می پاشید.زندانیان باسرعت سر وتن خود رادست می کشیدند ،همینکه بدن ولباسشان پرکف میشد یک لحظه آب راباز میکردند وهنوز کف تاید راپاک نکرده،باکابل وچوب بجانشان می افتادند وآنهارابداخل زندان میبردند.درطول این مدت هم بقیه شکنجه گرها دامن هایشان راپر سنگ میکردند واز دور باسنگ سرهای آنها رانشانه میگرفتند و این کار راوسیله خنده وسرگرمی خود قرار میدادند.آنهاحداقل شبی دو نفر راجدا میکردند ومثل توپ فوتبال در راهرو بهم پاس میدادند وباکابل وچوب آنقدر میزدند تانزدیکیهای صبح ،تابشهادت می رسیدند.صبح یک آمبولانس با آرم هلال احمر می آمد وراننده آن خودرو راپشت فنسها پارک میکرد ومی رفت.بعد دونفر زندانی می آمدند وازداخل آمبولانس دوتا برانکاد برمیداشتند وبداخل زندان میبردند.سپس جسدها رادرحالیکه سرشان راباپتو کاملا"پوشانده وطناب پیچ کرده بودند روی برانکاد گذاشته وآنهاراداخل آمبولانس میگذاشتند. بعد راننده آمبولانس می آمد ویکنفر از شکنجه گرها هم سوار میشد واز زندان خارج میشدند.آن دو زندانی میرفتند وکف راهرو زندان رابا آب وتاید تی می کشیدند طوریکه کف تاید خون آلود از زیر درب بیرون می آمد.بعد وسایل زندانی را از قبیل پارچ ولیوان پلاستیکی وپتو ی آنهارا می آوردند داخل محوطه وروی آنهابنزین میریختند وآتش میزدند.این دو نفر زندانی که در این موارد کار می کردند شب بعد نوبت بشهادت رسیدنشان بود.ماوقتی این صحنه ها رامی دیدیم،آرزو میکردیم کاش جای آن شهدا بودیم که راحت شدند.وبیش از آنچه برای خود دعا کنیم برای آنها دعا میکردیم. جای گروه ما دقیقا"زیر پنجره ای بود که دارای رورنه ای بود که میتوانستیم ازآن طریق این صحنه هارا ببینیم.ودیدن این صحنه ها برای بقیه کمتر میسر بود.من حتی یک روز تقریبا"یک ربع ساعت بعد از طلوع آفتاب شاهد کسوف جزءی خورشید ازطریق همان روزنه بودم وباطلاع شهید رضاو سلمان وفنودی رساندم.وباتایید آنهانماز آیات خواندیم.منظور بنده یکسره ببهانه های مختلف پشت آن روزنه بوده وبهمین جهت شاهد جنایات زیادی ازبعثی ها بودم.درحالیکه وقتی رفتیم پایین وبرای آنهااز این جنایات تعریف میکردیم برای آنها مایه تعجب بود.وکاملا"بی اطلاع بودند.از اینکه ذکراین خاطرات سبب ناراحتی خواهد شد،واقعا"پوزش می خواهم وبهمین خاطر ازذکر آن اکراه دارم.خداراشکر که جنایتکاران بعثی مکافات اعمالشان رادیدند وبسزای خود رسیدند...


 
ادامه خاطرات دریافتی از ابتدای اسارت(3)
ساعت ٧:۱۱ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٢٦ اردیبهشت ۱۳٩٥  کلمات کلیدی: شهید محمد رضا احمدی ، زندان ابوغریب ، شکنجه ، اعیاد شعبانیه

...ادامه از قبل، درآخرین روزهای سال 59درست بعدازبرگزاری نمازمغرب وعشابه جماعت،درب زندان بازشد وتعدادزیادی شکنجه گرمسلح درحالیکه یکنفر آنها دامن دیشداشه اش رابکمرش بسته بود وباکلت بدر ودیوار تیراندازی میکرد،وارد زندان شده وبعربی داد میزدند؛بنشینید رو بدیوار.بعدازآنکه همه رو بدیوار نشستند یکی ازآنهاگفت اسامی کسانیکه خوانده میشود بیایند بیرون.اینهابرای اعدام منتقل به بغداد میشوند.اسامی راخلاف روال گذشته که نام،نام پدر ونام جد رامیخواندند،این بار نام ونام خانوادگی راخواندند.این باعث شدکه همه فهمیدند خیانتکاران داخلی اسامی را بعراقیها داده اند:

داود سلمان،محمدرضااحمدی،فرشیداسکندری،عبدالمجیدفنودی ابراهیم باباجانی،هوشنگ شروین،محمدحسین انصاری،علیرضاعلیرضایی،جمشیداوشال،حسین جانمحمدی،حسن زنهاری،محمدرضایزدی پناه،حسین مصری،ابوالفضل مهراسبی،محمدرضایی،کرامت الله شفیعی،غلام محمدمحمدپناه،مرسل آهنگری،غلام شفیعی،کیومرث خانی،محمدحدادی،بهرام علیمرادی،اکبرصیادبورانی،احمدوزیری،حسن لقمانی نژاد ومحمدصدیق قادری.اینهاکسانی بودندکه صراحتاًمخالفتشان رااعلام کردند وتو روی کودتاچیان ایستادند.زمانیکه اسامی رامیخواندند،صدیق قادری کنارمن بود وضمن اشک ریختن خیانتکاران رالعنت میکرد.بترتیب که اسامی خوانده میشد بلندمیشدیم وازسالن خارج میشدیم.درطول مسیر ضمن پذیرایی باکابل وچوب ،مارابه طبفه بالاهدایت میکردند و دادمیزدندیالا سیاره،بغداد واشاره میکردند که حرفی نزنید وسکوت کنید.وقتی رفتیم بالا،نگهبانهابرخورد ظالمانه تری داشتند ومحدودیت های بیشتری راایجاد کرده بودند.روز بعد آن طور که شنیدیم گروه دیگری ازپایینیهارابرده بودند .ازبین بچه هاهمایون باقی وعلیمحمد تقوی علناًمخالفت کرده بودند که روزبعدآنهاراهم ببالا منتقل کردند.شایعه اعدام مادربین پایینیهاراتقویت کرده بودند ونگرانی زیادی دربین دوستان ما ایجاد شده بود ،اینهاعواملی بود که کسانی مثل علی والی،محمدحسن حسن شاهی وتعدادی دیگر مخالفت خودراباخیانتکاران آشکارکنند ودرگیریهای زیادی درپایین بوجود آمده بود.دربالا تعدادی خیلی نگران اعدام بودند واین تهدید عراقیهاراباور کرده بودند.چهارنفرراازبالا(مرسل آهنگری،محمدحدادی،غلام شفیعی وکیومرث خانی)رابردند ویکی دوساعت بعد برگرداندند.هرچه ازآنهاسوءال کردیم کجارفتید؟گفتند مارابردند داخل یک اطاق وبدون هیچ کاری برگرداندند.طبقه بالاهم پنجره هاکاملا"تخته کوب شده بود و اگرچراغهاراخاموش میکردندتاریکی مطلق بود.چند روز بعد درب بازشد وآنهاراپایین بردند. محدودیت پایینیهاکمترشده بود وگهگاهی آنهارابه آفتاب میبردند. حدوداً 2یا3هفته بعداز رفتن آن4نفر بپایین ،تعدادی ازبچه های بالا وپایین راکه بدلایل مختلف توسط صلیب ثبت نام شده بودند راجداکرده وابتدا بمکان دیگری در ابوغریب برده وسپس آنهارابه اردوگاه برده بودند وهمین امر سبب لو رفتن اسامی ماالبته بعداز دوسال شده بود.حالا ما19نفر بشرح زیر شدیم:

1-محمدحسین انصاری2-هوشنگ شروین3-محمدرضااحمدی4-داودسلمان5-حسین جانمحمدی6-کرامت الله شفیعی7-اکبرصیاد بورانی8-فرشیداسکندری9-جمشیداوشال10-محمدابراهیم باباجانی11-همایون باقی12-علیمحمد تقوی13-حسن زنهاری14-حسین عربیان15-علیرضاعلیرضایی16-عبدالمجید فنودی17-حسین مصری18-بهرام علیمرادی19-محمدرضایزدی پناه

ازبین19نفر5نفربه رحمت خداوند رفته اند ؛روحشان شاد ویادشان گرامی باد. ادامه دارد....