پرواز ابدی (یادنامه خلبان آزاده شهید محمدرضا احمدی)

شناختن و زنده نگهداشتن نام و یاد شهید خلبان آزاده رضا احمدی

ادامه خاطرات دریافتی ...(8)
ساعت ۸:٥۸ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱۱ خرداد ۱۳٩٥  کلمات کلیدی: خلبان محمد رضا احمدی ، حماسه جاوید 140 ، پرواز ، خلبان شکاری

ادامه خاطرات  از زبان دلاور آزاده جناب سرهنگ محمدرضا یزدی پناه ، ابتداخدمت شماعرض کنم،هدف شهید رضا از رفتن به پاکستان،تنها بخاطر کوتاه بودن دوره خلبانی نبوده بلکه آنچنانکه خود مرحوم و برادرسلمان میگفتند علیرغم نخبه بودن هردو برادر واختیار انتخاب آمریکا یا پاکستان،آنها پاکستان را اختیار کرده بودند چون به فرهنگ غرب وابتذالی که خلبانان قبلی تعریف کرده بودند،تمایلی نداشتند وفرهنگ مردم پاکستان را که درجهت اعتقاداتشان بود،گرچه قوانین سختگیرانه ارتش پاکستان را باید تحمل میکردند رابرگزیدند وهیچگاه از این انتخاب خود ناراضی وپشیمان نبودند.

شهید رضا تعریف میکرد روزیکه درحمله140فروندی بعراق شرکت کرده بود ماموریت او زدن منطقه نظامی الرشید بوده ودر زمان حمله در روی بزرگراهی آنچنان درسطح پایین پرواز میکرده که طبقات بالای ساختمانها وآدمهایی که آنهارا نگاه میکردندرا،دیده بود.مرحوم میگفت؛شب که در پایگاه تلویزیون نگاه میکردم،خبرنگار بی بی سی اعلان کرد،خلبانان ایرانی آنقدر درسطح پایین پرواز میکردند که مااز روی ساختمانی خلبان داخل کابین را می دیدیم.

شهید رضا تعریف میکرد؛در استخبارات عراق،باچشم بسته درحال بازجویی بودم،هر چه میپرسیدند از پاسخ خودداری میکردم،اما شخصی آنجا بود که دقیقا"اطلاعاتی را که بازجوهامیخواستند بآنها میگفت.صدایش کاملا"آشنا بود.علیرغم بسته بودن چشمم،فهمیدم که او یکی ازخلبانان پایگاه همدان بود ودر زمان کودتای نوژه از ایران فرار وبعراق پناهنده شده بود.آن شخص خیانتکار دربیشتر بازجوییها حضور داشته وراحت اطلاعات خلبانان رادر اختیار بعثیهاقرار میداد.

برادرسلمان هم میگفت که زمان بازجویی از منهم آن شخص بود وتمام اطلاعات من را بعراقیها میداد.

آنشخص بعراقیها گفته بود که خلبان احمدی 2500ساعت قبل از جنگ پرواز داشته واین برای عراقیها مایه تعجب شده بود که چگونه یک خلبان شکاری اینهمه ساعت پرواز داشته ودر نتیجه بیشتر اورا مورد شکنجه وآزار قرار داده بودند.

شهید رضا میگفت در زندان مرکزی سازمان اطلاعات وامنیت عراق دریکی از بازجوییها چون فهمیده بودند مذهبی هستم بزور ازمن میخواستند مشروب بخورم ومن امتناع میکردم.آنهاریخته بودند روی او وبزور دهانش راباز کرده بودن و مشروب داخل دهانش ریخته بودند واو بافشاری که بحلق خود آورده بود مشروب راهمراه خون بیرون ریخته بود.وبعثی ها نتوانسته بودند به هدف خود برسند....