پرواز ابدی (یادنامه خلبان آزاده شهید محمدرضا احمدی)

شناختن و زنده نگهداشتن نام و یاد شهید خلبان آزاده رضا احمدی

...ادامه خاطرات زندان ابوغریب (12)
ساعت ٦:۳٧ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ۱٩ خرداد ۱۳٩٥  کلمات کلیدی: خلبان محمد رضا احمدی ، زندان ابوغریب ، ماه مبارک رمضان ، افطار

... زمستان بود وهوا خیلی سرد.داخل زندان هم بعلت بتن آرمه بودنش خیلی سردتر بود.ماجز دو پتو ویکدست لباس، برای گرم شدن هیچی نداشتیم.فرمانده ما هم هرچه بعراقیها تذکر میداد،فایده ای نداشت.برای تحمل سرما اکثرا"پتو بدوش بودند.هرچه در تابستان از گرما عرق میریختیم،در زمستان از سرما میلرزیدیم.بالآخره عراقیها یکدستگاه ایر کاندیشن غیر قابل استفاده آوردند ودر پشت دیوارصلع شمالی زندان گذاشتند ویک سرکانال آنرا بداخل طبقه پایین وسر دیگر کانال را بداخل طبقه بالا گذاشتند.گرچه هیچگاه آن دستگاه روشن نشد،ولی بخواست خداوند بدون آنکه عراقیها بفهمند وسیله ارتباطی ما باپایینی ها شد.تصمیم بر این شد که بااحتیاط بدون آنکه اطلاعاتی از منبع اخبار گفته شود،اخبار مهم را از طریق کانال ایرکاندیشن به بچه های پایین داده شود.
یکروز از پایین خبر دادند جناب محمودی راکه برای بازجویی ومشکلاتیکه درپایین بود برده بودند،در بازگشت قرآنی راباخود آورده بودند که هم ترجمه فارسی(الهی قمشه ای)وهم خط خوبی(عثمان طه)داشت،و توسط ایران تهیه ودر اختیار صلیب سرخ قرارگرفته و آنهارا به اسرا دراردوگاههاداده بودند.دقیقا"از نحوه ی بدست آوردن آن قرآن اطلاع دقیقی ندارم ولی آنچه از زبان دیگران شنیدم این بود که؛دو نوجوان اسیر ایرانی در اردوگاه مرتکب ترور شخصی شده بودند که باهمکاری عراقیها، جرایم وجنایات زیادی مرتکب شده بود ،وآنها را برای محاکمه به الرشید آورده بودند واین قرآن متعلق به آنها بوده که عراقیهااز آنها گرفته وبه جناب محمودی داده بودند.
ما از پایینیها خواستیم،آن قرآن را ازطریق کانال بما بدهند تا بعد از مطالعه ویادداشت برداری ،مجددا"بآنها برگردانیم.آنها گفتند که اگر قرآن توسط عراقیها کشف شود،ضمن لو رفتن کانال،مشکلات زیادی رابرای همه بوجود خواهد آورد.مانظریه آنها راقبول کردیم وپیشنهاد دادیم که قرآن راچندبرگ چندبرگ برای مابفرستند وما تمام نکات ایمنی را رعایت خواهیم کرد.آنهالطف کردند ودرهر نوبت چند برگ ازقرآن رامی فرستادند.مابایک ولع غیرقابل وصفی بنوبت دور از چشم عراقیها آنهارامیخواندیم و تامیتوانستیم یادداشت برداری میکردیم وسپس برای خواندن بگروه بعدی میدادیم.وقتی همه میخواندند وآنچه راکه میخواستند یادداشت میکردند،آنگاه آنهارا برمیگرداندیم و مجددا"چند برگ دیگر میگرفتیم.شهید رضا در یادداشت برداری و سرعت درنوشتن یکی از بهترینهابود.از برکت وجود قرآن همه بچه هامعنویت خاصی پیداکرده بودند و مخفیانه جلسات دورهمی قرائت وتفسیر قرآن برگزار میکردیم.دربعضی مواقع که ازنظر ویتامین ب (باطری)مشکلی نداشتیم،برادرباباجانی دعاهایی از رادیو مثل دعای کمیل وترجمه آنرا میگرفت وتند نویسها یادداشت میکردند.هنوز طنین صدای دلنشین شهید رضا هنگام خواندن دعای کمیل و خصوصا"ترجمه قسمت آخردعا ،در گوشم مانده است؛یا من اسمه دواء وذکره شفاء وطاعته غنی،ارحم من راس ماله الرجاء وسلاحه البکاء یاسابغ النعم یادافع النقم یانورالمستوحشین فی الظلم.........
ای آنکه نام او دوا ویاد او شفا واطاعت او توانگری است رحم کن بکسی که سرمایه اش امید واسلحه اش گریه است ای دهنده نعمتها و ای دور کننده نقمت، ای روشنی وحشت کنندگان در تاریکیها..........
درشرایط خاصی که بودیم،آنقدر این دعا آرامش بخش و امیدوارکننده بود که هیچ فکر نمی کردیم در اسارتیم.
ترجمه زیبایی که توسط شهید رضا تهیه و خوانده میشد همه ،حال و هوایی پیدا میکردند که به پهنای صورت در سکوتی که فقط صدای آرام خواننده دعا شنیده میشد،اشک می ریختند وهر دعا وخواسته ای  بود، جز دعا برای خود.
دعای هنگام افطار شهید رضا(اللهم لک صمت وعلی رزقک افطرت وعلیک توکلت،اللهم لک صمنا وعلی رزقک افطرنا و علیک توکلنا)و بسیار دعاهای دیگر آن مرحوم که بیادگار در ذهنم مانده و منش و رفتار متین وخارق العاده اش همه و همه سبب شده مدام بیادش باشیم.